به گزارش «پناه مردم نیوز«ابوالحسن بنی صدر»، نخستین رئیس جمهوری اسلامی ایران که پس از عزل از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری از کشور فرار کرد، در ۸۸ سالگی در بیمارستان سالپتریه پاریس فرانسه درگذشت. |
مسیری که بنیصدر طی کرد تا به ریاست جمهوری برسد
جواد منصوری: بسم الله الرحمن الرحیم. در جریان تحولات سال ۱۳۵۷ زمانی که حضرت امام به پاریس تشریف بردند نام ابوالحسن بنیصدر یک از نامهایی بود که بعنوان یک فرد روشنفکر مبارز و مسلمان ساکن خارج از کشور در ایران مشهور شد. از همان زمان بنیصدر نام خود را بعنوان مشاور حضرت امام، یکی از اعضای شورای انقلاب و رییس جمهور آینده مطرح کرد. این حرکت بنیصدر زیاد مورد استقبال واقع نشد، ولی به هر ترتیب توجه عدهای را جلب کرد. نکته بسیار مهم این بود که کمتر کسی به سوابق و ماهیت این فرد توجه کرد و به صرف اینکه این فرد سابقه عضویت در جبهه ملی داشت و یا اینکه از اطرافیان امام در پاریس بود اکتفا شد.
در ۱۲ بهمن ۵۷ که پرواز امام خمینی در ایران نشست، یکی از همراهان امام بنیصدر بود. این فرد بلافاصله عضو شواری انقلاب شد. همچنین در بسیاری از محافل و مجالس از او بعنوان یکی از فعالان انقلاب اسلامی نام میبردند. بنی صدر هوادارانی هم داشت و به تدریج با صحبتهایی که میکرد مشهورتر می شد. این روند ادامه پیدا کرد تا اینکه نام او بعنوان یکی از گزینههای اصلی رییس جمهوری مطرح شد. عدهای هم با توجه به ظواهر و روابطی که این فرد داشت پذیرفتند که در مورد ریاستجمهوری بنیصدر در آینده موافقت کنند.
در سوی دیگر، عده ای دیگر با تدقیق در سخنان و روابط بنیصدر، از همان پاریس به او نظر مثبتی نداشتند و به او مشکوک بودند. حتی بعضی از افراد از آبان ۵۷ معتقد بودند که بنیصدر در کنار امام حاضر شده تا انقلاب را بدزدد. اما این نظر مورد توجه قرار نگرفت تا اینکه در مجلس خبرگان قانون اساسی بنی صدر علنا علیه نیروهای انقلاب موضع گیری کرد و حتی در مواردی در مقابل تصویب قوانین اسلامی ایستاد. اگر افراد با دقت این مذاکرات را رصد میکردند مسیر تحولات بعدی به گونهی دیگری رقم میخورد. متأسفانه این صحبت ها مورد توجه قرار نگرفت. بالاخره با یک پیچیدگی خاص، بنیصدر با کسب حدود هفتاد و پنج درصد از آرا توانست رییس جمهور شود.
مخالفت بنی صدر با انقلاب از کجا عیان شد؟
جواد منصوری: بنیصدر به دلیل غربگرایی، ملی گرایی و تفکرات سکولاریستی، از همان روز اول انتخاب به ریاست جمهوری، مخالفت خود را با نهادهای انقلاب، اسلامی شدن نظام ، شخصیتهای درجه اول انقلاب و … نشان داد. او حتی در مواقعی با امام با کنایه صحبت و با ایشان مخالفت میکرد. بنیصدر محوریت تمام نیروهای ضدانقلاب را بدست گرفت و با استفاده از قدرتی که در اختیار داشت آنها را اطراف خود جمع کرد و یک جریان مهم را در مقابل انقلاب سازماندهی کرد. در چهارده اسفند ۱۳۵۹ دیگر رسما برنامه براندازی را آغاز کرد. او به همراه رجوی، این برنامه را با انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی (۷ تیر ۱۳۶۰) عملی کردند. بعد از آن هم به دلیل شرایطی که بوجود آمده بود دیگر جایی برای ماندن نداشت. او به نوعی در معرض محاکمه و بازداشت قرار داشت که نهایتا با همکاری سرویسهای جاسوسی غربی و نیروهای ضدانقلاب از ایران فرار کرد.
او هنگامیکه به پاریس گریخت از اولین روزهای حضورش در آنجا اصرار به این داشت که القا کند همچنان رییس جمهور قانونی ایران است و روزی برمیگردد و قدرت را در اختیار میگیرد. معمولا هم در پیامها نوروزیاش اعلام میکرد که من امسال به ایران برمیگردم و قدرت را در دست میگیرم. اما چهل سال پس از فرارش در سن هشتاد و هشت سالگی از دنیا رفت و هیچ گاه نتوانست به ایران برگردد. زندگی و ظهور و سقوط این آدم برای همهی ما یک درس بزرگ است. عوامل غربگرا در کشورها همواره کشور را دچار بنبست میکنند. خوشبختانه در ایران با رهبری حضرت امام و مقام معظم رهبری، این اتفاق خنثی شد؛ در غیر این صورت انقلاب اسلامی مانند تعداد زیادی از انقلابات با شکست مواجه میشد.
به نظر شما دلایل مخالفت بنیصدر با انقلاب چه بود؟ جواد منصوری: او با اسلامی بودن نظام، رهبری امام خمینی، حضور روحانیون، حزب جمهوری اسلامی و سپاه و سایر نهادهای انقلابی مخالف بود. عمده ترین مخالفت بنیصدر با جریان انقلاب در جلسه خبرگان قانون اساسی مربوط به اصل ولایت فقیه میشد. روزی که اصل ولایت فقیه در جلسه خبرگان قانون اساسی تصویب شد فردای آن روز روزنامه انقلاب اسلامی که متعلق به بنیصدر بود کاریکاتوری در مخالفت با این اصل منتشر کرد
چهار خیانت بنیصدر در دوران دفاع مقدس
تجهیز منافقین توسط بنیصدر
یکی از کمکهای بنیصدر به منافقین، تجهیز این گروهک تروریستی بود. بهطوریکه سازمان منافقین به دلیل کمکهای مالی بنیصدر توانسته بود مقدار قابل توجهی سلاح از طریق واسطههای عراقی از راه کردستان وارد کند.
به گفته حسن غفوریفرد، در بهمن ۱۳۶۰ پس از محاصره و پاکسازی یک خانه تیمی در محله زعفرانیه تهران، که طی آن ۲۰ تن از اعضای منافقین از جمله موسی خیابانی و مریم ابریشمچی (همسر رجوی) کشته شدند، تجهیزاتی کشف شد که همه آن تجهیزات را بنیصدر در اختیار منافقین گذاشته بود. چنان که غفوریفرد میگوید: «وقتی که موسی خیابانی کشته شد، وزیر اطلاعات گفت که [منافقین] ماشینهایی داشتند که حتی آرپیجی۷ هم به اینها اثر نمیکرد و شیشیههایش نرم میشد ولی نمیشکست. یعنی بسیاری از وسایلی که آنجا بود با اشاره بنیصدر و مجوز او وارد مملکت شده بود.»
همکاری بنیصدر و منافقین
اندکی قبل از اعلام علنی مبارزه مسلحانه علیه نظام از سوی سازمان منافقین، بنیصدر با مسعود رجوی، سرکرده منافقین دیدار میکرد. مرحوم حجت الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی با اشاره به یکی از این دیدارها، در خاطرات روز سهشنبه، ۱۵ اردیبهشت ۱۳۶۰ مینویسد: «خبر دادند که روز یکشنبه آقای بنیصدر در خانه خواهرش دو ساعت با مسعود رجوی ملاقات داشته است. همکاری رئیسجمهور با سران گروهی که در صدد مبارزه مسلحانه با جمهوری اند و تحت تعقیب مقاماتند، عجیب و غیر قابل تحمل است. مخصوصا که امام فرموده با آنها درگیر شود.»
پس از اینکه بنیصدر با فرمان امام خمینی در ۲۰ خرداد ۱۳۶۰ از فرماندهی کل قوا عزل شد، منافقین با صدور اطلاعیهای حمایت خود را از بنیصدر اعلام کرده و خواستار حراست از جان رئیسجمهور شدند. در بخشی از این اطلاعیه آمده بود: «مجاهدین خلق ایران با اخطار قاطع انقلابی علیه هرگونه سوء نیت به جان رئیسجمهور، از تمامی خلق قهرمان ایران، آمادگی و حضور دائم در صحنهها و مقاومت پیگیر را طلب نموده و در این شرایط حمایت از شخص رئیسجمهور و حفاظت از جان او را یک وظیفه مبرم انقلابی در سراسر کشور تلقی میکند.» این سازمان همچنین در روزهایی که مسئله کفایت سیاسی بنیصدر در مجلس مطرح شده بود، بار دیگر اعلامیهای تهدیدآمیز صادر کرد و طی آن به نمایندگان درباره عواقب عزل بنیصدر هشدار داد و نوشت: «سازمان مجاهدین خلق ایران به تمامی نمایندگان که در مجلس حضور مییابند، نسبت به کلیه عواقب گسترده عزل رئیسجمهور در فضای هیستریک ارتجاعی حاکم، زنهار میدهد…»
از این به بعد با ورود سازمان منافقین به فاز نظامی، علاوه بر شهادت مردم بیگناه، بسیاری از سران نظام نیز هدف قرار گرفتند. در همان تابستان ۶۰ سه ترور بسیار مهم در مسجد ابوذر، دفتر حزب جمهوری و دفتر نخستوزیری با فواصل زمانی نزدیک به هم صورت گرفت که حداقل دو مورد آخر، از طریق نفوذیهای سازمان منافقین به انجام رسید. اما حلقه مفقوده ترورهای دهه ۶۰، ابوالحسن بنیصدر است که شواهد حاکی از این است که وی نیز در ترورهای دهه ۶۰ نقش داشته است. به منظور پی بردن به نقش بنیصدر در ترورهای تابستان سال ۶۰، سیر وقایع را از اواخر خردادماه آن سال پی میگیریم.
مدیریت کشتار ۳۱ خرداد توسط وابستگان بنیصدر
همکاری نظامی و تروریستی بنیصدر و سازمان منافقین از اواخر خردادماه ۶۰ آغاز شد. در ۳۰ خرداد، تنها ۲ روز بعد از انتشار بیانیه سیاسی-نظامی شماره ۲۵ سازمان مجاهدین و درست در روزی که مجلس شورای اسلامی طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر را در دست بررسی داشت، سازمان منافقین که براساس گزارش روزنامه جمهوری اسلامی در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰، اعضای آن مجهز به سلاح سرد و گرم بودند، اقدام به راهاندازی اغتشاش در سطح شهر تهران کرد که طی آن چند تن از مردم عادی و تعدادی از اعضای سپاه پاسداران به شهادت رسیدند و بیش از صد تن دیگر زخمی شدند. براساس شواهد و مدارک موجود، در آن شب همسر بنیصدر در یک اتومبیل ضد گلوله به همراه سودابه سدیفی، مشاور بنیصدر و چند نفر از نزدیکان رئیسجمهور معزول، این درگیری را رهبری میکردند.
همراهی بنیصدر و منافقین در کشتار مردم از دید حضرت امام خمینی نیز پنهان نماند و ایشان در سخنرانی روز ۱ تیر، از بنیصدر خواستند که موضع خود را روشن کند. ایشان فرمودند: «کرارا من [به بنیصدر] گفتم که بیا برو از این گروهکهای فاسد، از این منافقین تبری کن، حیثیت خودت را از دست نده، بیا برو در ملاعام و اینها را از خود بران. اینها تو را به تباهی میکشند… آن آقا [بنیصدر] من کرارا به او گفتم که حسابت را از این منافقین جدا کن و اعلام کن به اینکه شماها [منافقین] از اسلام نیستید و شماها به من ارتباط ندارید، نپذیرفت و دید آنچه دید و من امیدوارم که توبه کند…»
نقش بنیصدر در انفجار حزب جمهوری و دفتر نخستوزیری
پس از رای مجلس مبنی بر عدم کفایت سیاسی بنیصدر، وی مخفی شد و در این مخفیگاه ضمن تماس با سران منافقین، تصمیمات نهایی درباره ترور سران نظام گرفته شد. سودابه سدیفی، مشاور و از اعضای دفتر بنیصدر درباره نقش وی در ترور سران نظام در دهه ۶۰ به ارتباط بنیصدر و رجوی در روزهای اختفای رئیسجمهور معزول اشاره میکند و میگوید: «… بنیصدر به وسیله نواب [حسین نواب صفوی] با مجاهدین در ارتباط بود. روزی من و عدهای در حضور بنیصدر بودیم، نواب در ارتباط با مجاهدین دو پاکت و یک روزنامه، که فکر میکنم در آن دفاع از بنیصدر مطرح بود، آورد. یکی از نامهها از سازمان مجاهدین خلق بود، نامه دیگر هم اعلامیه چاپی از ناحیه همان سازمان بود. همه را به بنیصدر داد. نواب اصرار داشت که بنیصدر با یکی از سران مجاهدین تماس حاصل کند. بنیصدر پافشاری میکرد که با خود رجوی رودررو گفتگو کند. نواب گفت: ترتیب یک تماس تلفنی را با رجوی خواهد داد، ولی بنیصدر معتقد بود که تماس تلفنی دردی را دوا نمیکند و جز سلام علیک پشت تلفن حرف دیگری نمیشود زد و این مثمر ثمر نیست. نواب استدعا کرد که اگر پیامی به رجوی دارد او میتواند حامل پیام باشد و بنیصدر پیامش را چنین اعلام نمود: باید شروع به زدن راسهای آنها کرد، چاره دیگری نیست.» در همین رابطه، حسین نواب صفوی، یکی از رابط های اصلی بنیصدر و سازمان منافقین بعد از بازداشت اعتراف کرد که در مذاکرات درونی، بنیصدر صریحا اعلام کرده بود که «اگر نتوانیم مردم را بسیج کنیم، باید اینها [نظام] را فلج کرد و باید سران را از بین برد.» بدین ترتیب طی روزهای بعد، همانطور که بنیصدر تاکید کرده بود، “زدن راسهای نظام” در دستور کار قرار گرفت.
حسن غفوریفرد نیز با اشاره به نقش بنیصدر در ترورهای دهه ۶۰ میگوید: «من یقین دارم که بنیصدر برنامهریز انفجار و ترورهای ۶ تیر [بمبگذاری در مسجد ابوذر و ترور حضرت آیتالله خامنهای]، ۷ تیر [انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و شهادت آیتالله بهشتی و ۷۲ تن از یاران امام] و ۸ شهریور [انفجار دفتر نخستوزیری و شهادت محمدجواد باهنر و محمدعلی رجایی] بوده است… بنیصدر دست به دست منافقین داد و آن جنایتها را رقم زدند…» وی ادامه میدهد: «از یک منبع موثق شنیدم که بنیصدر گفته بود: «من بالاخره آقای بهشتی و آقای رفسنجانی و … را میکشم.» من نمیتوانم آن منبع را ذکر کنم ولی صد در صد مطمئنم که بنیصدر چنین دیدی نسبت به این افراد داشت و به دنبال حذف فیزیکی آنها بود.»
به گفته علی محمد بشارتی، ترور شهید حسن آیت در ۱۴ مرداد ۱۳۶۰ نیز با دستور بنیصدر و توسط منافقین صورت گرفت. وی در این رابطه میگوید: «من شنیدم که طرح ترور [شهید آیت] در دفتر بنیصدر تهیه شده بود و عمده آنهایی که در تدارک ترور او بودند خودیها بودند، یعنی کسانی که وجود او را بر نمیتابیدند. اما چیزی که روشن است و به طور مشخص میشود گفت این است که ترور کنندهها منافقین بودند و دستور را هم خود بنیصدر داده بود. آنها در دفتر روزنامه انقلاب اسلامی [روزنامه بنیصدر] پروندههایی علیه مخالفینشان داشتند که برجستهترین آنها آقای آیت بود.»
علاوه بر این شواهد، با واکاوی سخنان سرکرده گروهک منافقین نیز میتوان به نقش بنیصدر در ترورهای سال ۶۰ پی برد؛ مسعود رجوی به طور صریح اشاره میکند که: «آقای بنیصدر به خوبی به یاد دارند که در آن اوایل، رفسنجانی را … واجبالقتل دانسته و به تأکید خواستار آن بودند که در ردیف بهشتی که هر دو نفر به اضافه سه نفر دیگر دستشان تا مرفق به خون و جنایت آلوده بود مهدورالدم و شایسته مجازات شناخته شود.» وی ادامه میدهد: «…آنچه بنیصدر از مبارزه مسلحانه مجاهدین انتظار داشت، اساساً چیزی جز دفع شر تعدادی از مهرههای بالای رژیم نبود…» بدین ترتیب، با اطمینان میتوان گفت که بنیصدر با تاکید بر ترور مسئولان بلندپایه نظام، با منافقین در ترور سران نظام همراهی میکرد.
این نکته که بنیصدر و مسعود رجوی در یک روز و همراه با هم از ایران فرار کردند نیز حائز اهمیت است؛ نقشه فرار قطعا یک شبه طراحی نشده بود و طراحی آن مستلزم ارتباطهای قبلی بوده است. تمامی موارد فوق حکایت از آن دارد که ابوالحسن بنیصدر علاوه بر اینکه در تجهیز منافقین نقش داشت، در ترورهای سال ۱۳۶۰، به خصوص انفجار حزب جمهوری و انفجار دفتر نخستوزیری که منجر به شهادت آیتالله شهید بهشتی، شهید باهنر و شهید رجایی شد نقش داشته است.
وقتی بنیصدر به سران منافقین برای حمل سلاح مجوز داد +سند
ابوالحسن بنی صدر که پا به پای مسعود رجوی – سرکرده منافقین – در ترورهای دهه ۶۰ همراهی کرد، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با مجاهدین خلق مراوده داشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز بنی صدر در سمت فرمانده کل قوا، با تسلیح سرکردگان منافقین موافقت کرد.
در ۳۱ فروردین ۵۹، سران سازمان مجاهدین خلق طی نامهای با امضای مسعود رجوی، خطاب به ابوالحسن بنی صدر فرمانده وقت کلقوا، درخواست مجوز حمل سلاح کردند. در این نامه آمده بود: «جناب آقای دکتر بنیصدر، ریاستجمهوری و فرماندهکلقوا؛ محترما بخاطر کثرت مشکلات و خطرات ایمنی که متوجه جان و سلامتی اینجانبان مسعود رجوی، مهدی ابریشمچی، موسی خیابانی و عباسعلی داوری و علی زرکش است؛ مستدعی است مجاز فرمائید اینجانبان هریک با یک برادر و یایک نفر محافظ حق حمل سلاح برای حفاظت شخصی داشته باشیم.» بنیصدر نیز با قید «موافقت میشود» در انتهای همین نامه، با درخواست سران مجاهدین خلق موافقت میکند
.

عملکرد او که از بهمن ۱۳۵۸ تا خرداد ۱۳۶۰ فرمانده کل قوا بود، در آغازین سال های تجاوز رژیم بعث عراق به خاک ایران، منشاء خسارتهای بسیاری شد. این نوشتار بر آن است تا بخشی از خیانتهای بنی صدر در دوران دفاع مقدس را مرور کند.
۱- بیتوجهی به تحرکات مرزی دشمن
اولین خیانت بنیصدر در رابطه با جنگ تحمیلی را میتوان بیتوجهی او به تحرکات مرزی عراق و بی خیالی نسبت به گزارشهای مکرر نیروهای نظامی در این زمینه دانست. سردار سید رحیم صفوی درباره بیتوجهی بنیصدر به هشدارها درباره تحرکات عراق میگوید: «بنیصدر هم که با شروع جنگ تحمیلی هفت ماه از حکم او در سمت فرماندهی کل قوا میگذشت، با توجه به افکار و اهداف گروهکهای ضد انقلاب در تضعیف نهادهای انقلابی، هیچ تلاشی در تقویت و انسجام نیروهای مسلح نکرد و در حالی که رژیم بعث و استکبار جهانی در تدارک و مهیا ساختن یک حمله سنگین به ایران بودند، در داخل کشور با توجه به همه هشدارها و تذکراتی که به شخص رئیسجمهور داده شد، این هشدارها به نتیجه نرسید و جنگ در شرایطی آغاز گشت که هرگز آمادگی رزمی در قوای نظامی وجود نداشت.
یکی دیگر از اعضای سپاه پاسداران در آن مقطع هم در همین رابطه، با اشاره به ارائه گزارش هایی درباره تحرکات عراق میگوید: «ما در آن گزارشها، جابجایی ارتش عراق را با دیدگاه نظامیای که داشتیم بررسی کردیم. هوای جنگ را در ارتش عراق احساس و در واقع اینکه عراق قصد حمله به کشور ما را دارد لمس کردیم. اما متأسفانه، گزارش ما با بیتوجهی مواجه شد. ما قاطعانه گفتیم که عراق میخواهد با ما بجنگد. آن روز در جلسهای که در ستاد ارتش داشتیم، آقای بنیصدر و تعدادی از افسران ارشد ارتش حضور داشتند. در این جلسه بحث زیادی سر این قضیه شد. یکی از آقایان که خداوند رحمتشان کند، نمیدانم به چه علتی گفتند: «عراق غلط میکند به ما حمله کند. ما آب دهان میاندزایم و عراق را سیل میبرد.» ما بحث زیادی روی این قضیه داشتیم و به آنها گفتیم: به هر جهت ما از نزدیک مسائل و تمام جابهجاییها و آمادگی کامل عراق را دیدهایم.امامیگفتند عراق چنین توانی ندارد، در صورتی که ما میدانستیم که عراق ۱۳ لشگر خودکفا و نیروی زمینی و نیروی زرهی بسیار قوی دارد.»
۲- ایدهای خسارت بار؛ زمین بدهیم و زمان بگیریم
با شروع جنگ، بنیصدر این ایده را مطرح کرد که برای مدیریت جنگ باید زمین بدهیم و زمان بگیریم. سردار محمدعلی آسودی که از نخستین روزهای جنگ با ورود به سپاه، در بخش فرهنگی و تبلیغی آن به ایفای نقش پرداخت و در دوران جنگ تحمیلی در خطوط مقدم جبهه حضور داشت در مورد این تز بنیصدر میگوید: «بنیصدر با این توجیه که «جنگ بچهبازی نیست» مانع حضور مردم و غیرنظامیان در صحنه دفاع از کشور میشد. بنیصدر اعتقاد داشت که جنگیدن نیازمند داشتن تخصص است غافل از اینکه تِز جنگی خود او مربوط به دوره اشکانیان بود. این تِز جنگی که از آن با عنوان «زمین در برابر زمان» یاد میشود بر این مبنا بود که ما اجازه ورود دشمن به خاک کشور را بدهیم و ناگهان در یک موقع مناسب او را قیچی کنیم. این تِز جنگی زمانی کاربرد داشت که جنگاوران سوار بر اسب مبارزه میکردند و بنیصدر خائن میخواست ما به شیوه چند صد سال قبل با دشمن تا بن دندان مسلح روبروی خودمان بجنگیم.»
سقوط خرمشهر، در محاصره افتادن آبادان، اشغال پادگان استراتژیک حمید و به غنیمت رفتن حجم انبوهی از قطعات یدکی متعلق به نیروی هوایی، از دست دادن تعداد زیادی از تانکهای مدرن چیفتن ارتش و … همگی گوشههایی از نتایج استراتژی نبردهای کلاسیک بنیصدر بود.
۳- ایجاد تفرقه بین نیروهای نظامی
تفرقه بین سپاه و ارتش از دیگر خیانتهای بنیصدر در دوران جنگ تحمیلی به حساب میآید. سردار کوثری در این زمینه میگوید: از آنجا که بنیصدر نمیتوانست وحدت و همدلی سپاه و ارتش را تحمل کند، بعد از گذشت ۳ ماه از آغاز جنگ تحمیلی، ضمن ابلاغ یک دستورالعمل مؤکد کتبی – که خودم نسخهای از آن را دیدهام – به ارتش دستور داد: «بدون اخذ دستور از فرماندهی کل قوا، حتی یک عدد فشنگ هم نباید به سپاه تحویل داده شود.» به این ترتیب ما از همان اندک تجهیزات سبک رزمی هم که برادران ارتشی در اختیارمان قرار میدادند، محروم شدیم.»
سردار عبدالله محمودزاده نیز در این باره میگوید: «ما در گیلانغرب و سرپلذهاب که بخشهایی از آن در تصرف دشمن بود قصد عملیات داشتیم و از طرفی هم امکانات نداشتیم. من میرفتم قرارگاه ارتش و با آنها جلسه میگذاشتم، از طرفی هم بچهها میرفتند داخل انبار مهمات ارتش مهمات جنگی برمیداشتند. بنیصدر به ارتش گفته بود که به سپاه ادوات ندهید. ما اینگونه مهمات جمع میکردیم. بعضی از عزیزان ارتشی هم با ما هماهنگ بودند و مهمات در اختیار ما قرار میدادند. وقتی ماجرا را بنیصدر میفهمید ارتشیهایی را که با ما همکاری کرده بودند را مورد غضب قرار میداد.»
بیشترین ضدیت در این عرصه با شهید صیادشیرازی شد؛ که در پی وحدت ارتش و سپاه بود. در نتیجه این اقدامات، بخش مهمی از انرژی و سرمایههای جنگی و نظامی که میتوانست با همیاری ارتش و سپاه و نیروهای مردمی در تقابل با دشمن قرار بگیرد، از بین رفت و زمینه تسلط و پیشروی دشمن را مهیا کرد.
۴- بنیصدر؛ بزرگترین مانع رسیدن کمک به جبههها
بنیصدر در مواقع حساس و بزنگاهای مهم و سرنوشتساز جنگ، نه تنها به فکر تجهیز جبهه ها نبود، بلکه خود مهمترین و بزرگترین مانع ارسال مهمات جنگی به جبهههای جنگ بود. مرحوم حجت الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی میگوید: «وقتی آبادان در محاصره بود من به آنجا رفتم و مشاهده کردم که به بچههای سپاه آرپیجی و گلوله توپ نمیدهند. میگفتند نداریم. در حالی که اطلاعاتی که داشتیم نشان میداد حداقل برای آن روزها سلاح و مهمات به حد کافی داریم… یک گردان از توپخانه با توپهای جنگی ۱۷۵ را پشت آبادان مستقر کرده بودیم و آمادگی حمله داشتیم. اما به آنها گلوله نمیدادند. فرماندهان آنها پیش ما میآمدند و التماس میکردند که گلوله بدهید. ما هم مسئله را به بنیصدر منتقل میکردیم و خواستیم اقدامی بکند ولی او تعداد کم گلولهها و قیمت بالای آن و مشکلات خریدشان را بهانه عدم تحویل گلولهها قرار میداد و از انجام این کار خودداری میکرد…»
سقوط خرمشهر هم حاصل خیانت بنیصدر بود. آیتالله عبدالله محمدی، امام جمعه وقت خرمشهر در این رابطه میگوید: «محاصره خرمشهر توسط نیروهای رژیم بعثی تنگتر شد و نیروهای ما در داخل شهر در حال دفاع از خرمشهر بودند و در بیرون از شهر حضور نداشتند. ما در این مدت هرچه تقاضای کمک و نیرو میکردیم تا نیروهای ما تقویت شوند خبری از کمک نبود. در آن زمان بنیصدر به اهواز آمده بود؛ ما دو نفر را مامور کردیم تا به اهواز بروند و با بنیصدر دیدار کنند و بگویند که حداقل چند گلوله توپ و خمپاره به ما بدهد. بنیصدر هم جواب داده بود که گلوله توپ و خمپاره مگر نقل و نبات است که به شما بدهیم؟! دوستان ما هم دست خالی برگشتند.از طرف دیگر توپخانه اصفهان برای دفاع از خرمشهر و جلوگیری از سقوط آن عازم خرمشهر شده بود اما این توپخانه در ۶۰ کیلومتری خرمشهر متوقف شده بود. به آنها گفته بودند که صلاح نیست جلوتر بروید. ما رفتیم و با فرمانده توپخانه صحبت کردیم و گفتیم پس چرا به خرمشهر نمیآیید؟ خرمشهر در محاصره است و در معرض سقوط است. گفتند چه کنیم که به ما اجازه نمیدهند. میترسیدند که بگویند بنیصدر اجازه نداده است…. خیانت از طرف بنیصدر بود که باعث شده بود نیروها خودشان را ضعیف میشمردند و میگفتند ما در مقابل دشمن که این همه تجهیزات و امکانات دارد، چه کار میتوانیم بکنیم.»
تلاش بنی صدر در ایجاد شکاف بین ارتش و سپاه، انشقاق بین خطوط دفاعی، به کارگیری سیستم ناکارآمد و … خیانت هایی بود که خسارت های بسیاری را برای کشور به ارمغان آورد. با عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا در ۲۰ خرداد ۱۳۶۰ و سپس برکناری او از ریاست جمهوری، فشارها از روی نیروهای نظامی برداشته شد. سردار شهید حسین همدانی، در بخشی از خاطرات خود درباره نتایج عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا میگوید: «وقتی بنیصدر عزل شد وضعیت جبههها تغییر کرد و بین ارتش و سپاه یک وحدتی بهوجود آمد، یعنی فرمانده سپاه محسن رضایی و فرمانده ارتش علی صیاد شیرازی، شروع به همکاری کردند… عملیات مشترک سپاه و ارتش شروع شد؛ حصر آبادان شکسته شد و عملیات بستان، سوسنگر، اللهاکبر و همچنین عملیات یازده شهریور شهید رجائی و باهنر، بازیدراز، مطلعالفجر و عملیات متعدد دیگر و حضرت رسول الله(ص) را داشتیم که حاج احمد متوسلیان انجام داد، و بیش از هشتاد-نود درصد آنها موفق بودند و به اهدافشان رسیدند… در یک جمعبندی این موفقیتها به فرماندهان و رزمندگان جرأت داد که طراحی عملیات بزرگ را در دستور کار قرار دهند و تهاجم گسترده خود را آغاز نمایند. تا دیروز در سنگرهای خودمان مخفی شده بودیم و آنها [بعثیها] به ما شلیک میکردند و منتظر بودیم که یک عراقی از سنگرش بیرون بیاید تا ما هم به او شلیک کنیم، اما از این زمان [بعد از عزل بنیصدر] ما از سنگرهایمان بیرون آمدیم و حملات خود را آغاز کردیم…»
- منبع خبر : مرکز اسناد انقلاب اسلامی-پایگاه خبری پناه مردم نیوز
Friday, 22 September , 2023