«همسفر آتش و برف» داستان زندگی سردار شهید حاج سعید قهاری و همسرش فرحناز را روایت میکند و مأموریتهای جنگی آنها در غرب کشور و حلبچه را نشان میدهد. نقش زنان در نگهداری خانواده و مدیریت شرایط دشوار جنگ برجسته شده است. این اثر، هم رمان مستند است و هم سندی از تاریخ شفاهی دفاع […]
[ad_۱]


تقریظ حضرت آیتالله خامنهای بر این کتاب در آبانماه ۱۴۰۴ و در ایام شهادت حضرت فاطمهالزهرا سلاماللهعلیها و هفته کتاب، توسط مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی منتشر خواهد شد. به همین مناسبت بخش کتاب رسانه KHAMENEI.IR در ادامه به معرفی این اثر میپردازد.
میگوید: «اگه بهت بگم بیا لب مرز، بیا این زنهای آواره را بازرسی بدنی کن، از دستم دلخور میشی؟»
اینجا مریوان است ۱۴ فروردین سال ۷۰، چند روزی بعد از به دنیا آمدن فاطمه و عید دیدنیهای آشنایان و تنهایی دوباره تو.
سعید فرمانده سپاه است و مشغول خط مرزی مریوان.
میگویی: «دلت میاد این بچه شیرخوره رو ول کنم، پاشم بیام اونجا؟»
میگوید: «من به فاطمه نگفتم بیاد، به تو گفتم بیا. اگه تو دلت به اومدن رضا بده خودت هم بلدی یه فکری برای فاطمه بکنی.»
شادی و هراس به دلت چنگ میزند و نمیدانی چه بگویی این اولین بار است که سعید از تو خواسته با او به مأموریت جنگی بروی. اولین بار است که همراه سعید از خانه و بچهها و حریم این شهر دور میشوی. اولین بار است که پابهپای سعید جایی میروی که با او بودنش تمام سختیها و تلخیهارا برای تو شیرین خواهد کرد.»
کتاب «همسفر آتش و برف» روایت فرحناز رسولی همسر سردار شهید حاج سعید قهاری سعید به قلم فرهاد خضری است که توسط انتشارات روایت فتح به چاپ رسیده است. داستان مستند پیشنهاد اصلی نویسنده است برای عنوان کلی تمام آثاری که نگارندهاش باید داستان نویس حرفهای باشد؛ با توجه به حجم کم و زیاد روایتها و تعدد راویان مختلفش شاید رمان مستند عنوان جامعتری است برای اثری که از وحدت راوی و وحدت روایت و از حجم متناسبی نسبت به دیگر آثار بهرهمند است.
فرهاد خضری در کتاب «همسفر آتش و برف» قالبی جذاب و درست را برای روایت سردار شهید «قهاری سعید» با همسرش را انتخاب کردهاست. شهیدی که سالیان سال ارتفاعات غرب کشور تا کویر تفتیده قلب کشور را برای رسیدن به آمال دیرینهاش زیر پا گذاشته بود و سرانجام در مصاف با ضدانقلاب، شهد شیرین لقای حق را سر کشید و به یاران سرافرازش پیوست. زندگی این زوج چنان عاشقانه و دلداده رقم خورده است که بیاغراق میتوان آن را به عنوان الگوی درخشان نسل جوان با تمام شوریدگیها و دلدادگیها قلمداد کرد.
در زندگی نهچندان طولانی این زوج، شاهد گرهخوردن جلوههای زیبای عشق زمینی به عشقی آسمانی هستیم. جایی که بانویی مسئول و عاشق پابهپای سعید قلههای سخت صبر و استقامت و پایداری را چون تکیهگاهی استوار طی کرد.
آنچه در این کتاب برجسته است سیر مصاحبه و تحقیق صحیح و اصولی است که توسط «فرزانه مردی» محقق شده است.
از جلوههای برجسته این کتاب شروع هر فصل است که خود حکم داستانی کوتاه و کامل دارد و این زاویه نوشتن، خوانش کتاب را لذتبخشتر میکند.
در این کتاب میخوانیم: «اینجا حلبچه است. اسفند سال ۱۳۶۶. سعید همهچیز را از پشت شیشه مات ماسکی میبیند که به صورتش زده. آن دورها، آن ابر شیمیایی آمده پایین، پخش شده، مه شده، رسیده به آن روبهرو، به جایی که زن و مرد و پیر و جوان، هراسان و با سرفه و فریاد زنان، میدوند و از مه میآیند بیرون تا برسند به برکه آبی که شاید شنیدهاند شیمیایی به آن کارگر نیست. خیلیها نرسیده به آب میافتند و خیلیها با سر میاقتند توی آب. تا نگاه سعید از طرفی به طرف دیگر بچرخد، تا به خودش لعنت بفرستد که« چرا انقدر دستم بسته است» تا با نگاه از دوستان ماتمانده و ماتمزده دیگرش راه چاره بخواهد، پاهایش را میبیند که ناچار است از روی جنازهها رد شود و … دستهایش را میبیند که توی دستهای رعشهزده یک مرد کرد اسیر است و آن برکه روبهرو را میبیند که حالا دیگر انباشته از جنازههای شناوری است که باد هم کردهاند و آن دشت، بله، آن دشت روبهرو را میبیند که در اوج سبزی و زیبایی و نورافشانی آسمان بهاری قدم به قدمش جنازه افتاده و زندگان فراری از همهجا و همهطرف، هنوز میآیند، هنوز میآیند، هنوز میآیند. آسمان آبی لبریز از پرندگان بهاری است. شور عاشقانه در پروازشان جاری است. سعید از آنها دل میکند و دخترکی زیبا را میبیند که در اوج گرسنگی سرش را گذاشته روی سینه مادر بی جانش و از او شیر میخواهد…»
کتاب «همسفر آتش و برف» در ۳۵۲ صفحه در قطعی مناسب و طراحی جلدی هماهنگ با مضمون کتاب، توسط انتشارات روایت فتح منتشر شده است.
قطعاً با خواندن این کتاب چند روزی از زندگی معمولی و عادی خود فاصله خواهید گرفت و در ذهنتان به زندگی مردی فکر خواهید کرد که همه زندگیاش ایران بود…
[ad_۲]
منبع
Tuesday, 7 October , 2025